- شرق شناسي و ديرينه آن
نوشته شده توسط : رضا

هنگامي كه از شرق سخن به ميان مي آيد. اين واژه مفاهيم و تعابير گوناگوني را در بر مي گيرد.(الف) مفهوم جغرافيايي كه در اين مفهوم، مراد از شرق، همان آسيا، خاورميانه باستاني و دنياي غير اروپايي و به تعبير ويرژيل،[1] سرزمين هايي است كه در جهت طلوع خورشيد قرار گرفته اند. تعبير  اخير در ادبيات فرانسوي سده يازدهم ميلادي در بيت 401 منظومه حماسي رولان نيز به كار رفته است. (ب) مفهوم ايدئولوژيكي كه در اين معنا، شرق مسلمان در برابر غرب مسيحي قرار مي گيرد. (ج) مفهوم سياسي كه موضوع اصلي اين رساله است و به گونه اي مبسوط بررسي خواهد شد.[2]

            اما خاورشناسي يا شرق شناسية ترجمه واژه نسبتاً جديد اوريانتاليسم است كه از زبانهاي اروپايي درفارسي رسوخ كرده و به معني لغوي «پژوهش و شناخت تمام دانشها و آداب و رسوم مردم خاور زمين» به كار رفته است. بر خلاف خود كلمه، تحقيق در اين مسائل از ديروز آغاز نشده است، به عنوان مثال مي توان گفت وقتي مقدسي نزديك به هزار سال پيش، كتاب احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم را مي نوشته، شرق شناسي مي كرده، چنانكه پيش از او، نويسنده مجهول حدود العالم من المشرق الي المغرب كه مردم روس و بلغار و غيره را شرح مي داده ، غرب شناسي مي كرده است.[3]

            اگر شرق شناسي را به همان مفهوم پژوهش و شناخت تمام دانشهاا و آداب و رسوم مردم اورزمين به كار ببريم م يتوانيم سابقه اي طولاني براي آن قائل شويم. چنانچه تعابير خاص ارسطو در مورد شرق، نوشته هاي هرودوت درباره ايران عصر هخامنشي و يا پژوهشهاي پوليپ كه در زمان اشكانيان سياست شرق و غرب را تحليل مي كرده است، مي توانند نوعي شرق شناسي قلمداد شوند. گو اينكه اين روند ادامه يافت و در دوره قرون وسطي و قرون ششم و هفتم هجري يا زمان وقوع جنگهاي صليبي كه يكي ازعلل و موجبات اصلي خاورشناسي اروپاييان بود وارد مرحله جديد و گسترده تري گرديد.

            اما اگر شرق شناسي را به مفهوم مطالعه شرق توسط غربيان به عنوان چيزي ديگر و به عنوان مجموعه فرهنگها و تمدنهايي كه نه تنها از لحاظ جغرافيايي در جاي ديگري قرار گرفته اند بلكه با تمدن غرب تفاوت ماهوي دارند، در نظر بگيريم[4] بايد به سال 1312 م برگرديم. در اين سال، در انجمن علماي مسيحي كه در وين تشكيل شد تصميم گرفته شد كه در شرهاي بزرگي ماانند پاريس، اكسفورد، سالامانكا و شهرهاي ديگر ، كرسيهاي زبان عربي ، عبري و يوناني افتتاح شود. بايد دانست كه ريمون لول مهره اصلي اين تصميم گيري بوده است، زيرا اوو معتقد بود كه با شناخت زبان عربي مي توان به راحتي در ميان اعراب نفوذ كرد و آنان را به مسيحيت كشاند. بدين ترتيب، در پايان قرون وسطي، نخستين كوشش براي ايجاد يك شناخت منظم از شرق به وقوع پيوست، اما هنوز غرب آنطور كه بايد غرب نشده بود، يعني توانايي لازم برايتهاجم نهايي به جوامع غير اروپايي را نداشت.[5]

            ولي از حدود قرن پانزدهم ميلادي به بعد و شروع دوران جديد تحول و تكميل فن دريانوردي در پرتغال و اسپانيا، كه نفوذ تدريجي اروپاييان را در مشرق زمين آسان كرد، مطالعه درباره شرق كاملاً لازم شد و همزمان با به زانو در آمدن خاور در برابر باختر ، روز به روز بر اهيمت آن افزوده شد، زيرا ترديدي نيست كه اروپاييان براي بهره برداري كامل از آسيا و آفريقا مي بايستي كاملاً از خصوصيات اين دو قاره اطلاع مي يافتند.[6]

            در قرن شانزدهم ميلادي شرق شناسي از حالت تبليغ مذهبي قرون وسطايي اش خارج شد و اين ام رانعكاسي از شكل گيري سرمايه داري دوره رنسانس بود. از اين به بعد، مطالعه شرق، آرام آرام، شكل منظم و مشخصي گرفت و در قرن هفدهم و هيجدهم ميلادي مي شد واقعاً از پيداش شرق شناسي سخن گفت.

            در سال 1779 م، واژه شرق شناسي در زبان انگليسي به كار گرفته شد و بيست سال بعد يعني در سال 1799 م اين واژه به زبان فرانسه نيز راه يافت تا بالاخره فرهنگستان فرانسه در سال 1838 م به كلمه شرق شناسي (Orientalisme) رسميت بخشيد. از آن پس اشكال گوناگون شرق شناسي مانند شرق شناسي انگليسي، شرق شاسي فرانسوي، شرق شناسي امريكايي ، شرق شناسي آلماني، شرق شناسي روسي و شرق شناسي ايتاليايي به وجود آمدند.

            براي شناخت ساختار و نحوه تحول هر يك از انواع شرق شناسي هاي مزبور، بايد توسعه استعماري غرب را در نظر گرفت. به عنوان مثال، شرق شناسي اروپايي (به ويژه شرق شناسي فرانسه و انگليس) تا پايان قرن نوزدهم ميلادي به صورت يك پديده حكم تجلي كرد. از جنگ جهاني دوم به بعد، شرق شناسي آمريكايي جانشين شرق شناسي اروپايي شد و اين جابجايي منعكس كننده تغييراتي بود كه در صحنه سياسي – اقتصادي جهان صورت گرفته بود. همچنين بايد در نظر داشت كه نفوذ و قلمرو سياسي دول استعماري در قاره هاي آفريقا و آسيا ، با شرق شناسي آن دول در قاره هاي ياد شده رابطه مستقيمي دارد و به همين دليل شرق شناسي انگليس در ايران و هند پربارتر است تا شرق شناسي فرانسه، حال آن كه شرق شناسي فرانسه در كشرهاي عربي مغرب و شمال آفريقا نيرومندتر از شرق شناسي انگليس است. همچنين در پاره اي از كشورها مانند مصر و فلسطين و سوريه، به علت رقابتهاي سياسي هر دو كشور در شرق شناسي كوششهايي نشان داده اند.[7]

            در مورد كنگره هاي خاور شناسي كه از ابتدا تا به حال تشكيل شده است نيز بايد گفت كه نخستين كنگره خاور شناسي در روزهاي اول تا يازدهم سپتامبر 1873 م در پاريس تشكيل شد . رياست اين كنگره را يكي از چين شناسان معروف به مسيودوژني از اشراف فرانسه كه در عين حال پددي آورنده كرسي مطالعات ژاپني نيز بود به عهده داشت.

            براي شناخت بهتر كنگره هاي مختلف خاورشناسي، سه دوره مختلف را مي وان تشخيص داد : (1) از آغاز تا جنگ جهاني اول (1914 – 1873 م) كه از كنگره پاريس آغاز مي شود و با كنگره آتن پايان مي يابد. در اين دوره 39 ساله جمعاً 16 كنگره بر گزار شد كه محل بيشتر آنها در پايتخت ها يا در شهرهاي بزرگ كشورهاي استعماري قرار داشت. فقط كنگره شانزدهم در آتن و كنگره چهاردهم توسط دولت استعماري فرانسه در الجزاير (مستعمره) بر پا گشت. نگاهي به نام و نشان و شغل شركت كنندگان افتاخري و غير افتخاري كنگره هاي اين دوره باز مي نمايد كه بيشتر آنان در اين گروههاي اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي قرار داشته اند: سلاطين و پرنسها، كنتها و لردها و اشراف قديمي اروپا، كارگزاران معتبر وزارت امور خارجه و ماموران آنان در آفريقا و آسيا، برنامه ريزان فرهنگ و آموزش و پرورش اروپايي، كارداران و حاكمان سرزمينهاي استعماري، فراماسونها، لشكريان عالي رتبه، بورژواهاي صادر كنده، قشري از يهوديان، عتيقه فروشان و صاحبان كلكسيون كه هر كدام به نحوي در جهت سازي فرهنگي كنگره ها دخالت داشته اند.



[1] - ويرژيل، شاعر معروف لاتيني (71-19 پيش از ميلاد) كه به سبب درك طبيعت و عشق بدان و كماال مطلق سبك شاعرانه اش، نابغه اي به شمار مي رود.

[2] - ر.ك. شيباني، ژان. سفراروپاييان به ايران، ترجمه سيد ضياءالدين دهشيري، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران 1353، و نيز سعيد ادوارد، شرق شناسي، ترجمه دكتر اصغر عسگري خانقاه – دكتر حامد فولادوند، ص 5-4.

[3] - عدل، شهريار، نگاهي به كنگره خاورشناسي پاريس و نتايج آ‹، مجله راهنماي كتاب، سال شانزدهم، مهر – آذر 1352، شماره هاي 7و8و9 . ص 370 تا 381.

[4] - ر.ك: آشوري، داريوش، ايران شناسي چيست و چند مقاله ديگر، آگاه ، تهران، 1351، ص 9.

[5] - سعيد، ادوارد، همان،ص 5-4.

[6] - عدل، شهريار، پيشين، ص 371.

[7] - تككميل همايون، ناصر، مقاله روند تاريخي پژوهشهاي ايراني در كنگره هاي بين المللي مندرج در كتاب انجمن واره بررسي مسايل ايران شناسي، به كوشش علي موسوي گرمارودي، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، تهران، 1369، ص 124.





:: بازدید از این مطلب : 19
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 تير 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: